بی وفا!

پلک های مرطوب مرا باور کن؛ این باران نیست که می بارد، صدای خسته من است که از چشمانم بیرون میریزد.

بی وفا!


هیچ چیز این دنیای بزرگ مال من نیست
حتی…
خوابهایم
آنها را هم تصاحب کرده ای

کم رنگ که هیچ، داری بی رنگ می شوی، حواست هست؟! بی رنگ، مثل ابری که پُراست اما نمی خواهد ببـــارد!

سرگرم می کنم خودم را، شاید ساعتی فراموشت کنم؛ اما فریب نمی خورم…به ناخودآگاهم نیز رحم نکرده ای، بخواهم یا نخوام حالیش می شود



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: کلبه دلتنگی من، ،
نويسنده : غریبه