پلک های مرطوب مرا باور کن؛ این باران نیست که می بارد، صدای خسته من است که از چشمانم بیرون میریزد.

سکوت!


سکوت! و دیگر هیچ نمی گویم

که این بزرگترین اعتراض دل من است به تو.

سکوت را دوست دارم

بخاطر ابهت بی پایانش!




:: موضوعات مرتبط: عاشقانه های من برای تو!، ،
نويسنده : غریبه



هر کجا نوشته خواستن توانستن است

آتش می گیرم!

یعنی او نخواست که نشد...!



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه های من برای تو!، ،
نويسنده : غریبه


او دست در دست دیگری...

من در حال نوازش دلی که سخت گرفته است از او

مدام تکرار می کنم که نترس عزیز دل...

آن دست ها به هیچکس وفا ندارن!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه



گاهی اوقات فکر کردن به بعضی ها

نا خود آگاه لبخند روی لبانم می نشاند

دوست دارم این لبخند های بیگاه...

و آن بعضی ها...!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


برای تو من یک اشتباه بزرگ در زندگیت بودم

برای من، تو بزرگترین افتخار زندگیم هستی!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

وقتی زندگی یکصد دلیل برای گریستن به شما نشان می دهد،

به زندگی نشان دهید که یک هزار دلیل برای لبخند زدن وجود دارد!

 


 

 


نويسنده : غریبه


 

نوشتنم برای نمردن است، وگرنه روزهاست چتر خسته سکوت را هم بسته ام، اما بگذار بنویسم.

چند فانوس روشن از آسمان برایت آورده ام با چند خواب که تعبیر نشد تا بگذاری ته چمدان رفتنت، دعای خیرم را روی لباس هایت بگذار تا عطرش نرود، تنهایی پر هیاهو را من برمیدارم و از روزهای با هم بودنمان به تو خرده ریز خاطره های دور را می دهم تا فراموش کردنشان کار سختی نباشد،

صبر کن ! ... چمدانت را نبند ... اندکی نگاه ترک خرده و صدای ابریم را هم در دستمالی سپید گذاشته ام، بگذار در چمدانت و هر جا در چشم باد بلاتکلیفی دیدی، دستمال را به دست باد بده و بگذار به هر سو که می خواهد بوزد، کفش های سرنوشتت را به پا کن، من کنار در ایستاده ام.

برایت پیاله ی آب در سینی آماده کرده ام که برگ های سبز نارنج را غرق کند، کنارش دفترچه خوانده نشده ام را گذاشته ام که انباری است برای کلمه ها: سلام ... دوستت ... تنها ... فردا ... شهر ... دلتنگ ... خداحافظ ... سبز ... بهار ... سرد ... خواب ...

بیا از زیر سینی رد شو و رو به رفتن های ناپیدا برو، جاده، همان جاده ای است که هیچ گاه بازگشتی ندارد ... 
من همین جا می مانم و عاشقی را تمام می کنم ...




:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

 چشاتو وا نکن، اینجا هیچ چی دیدن نداره

صدای ِ سکوت ِ لحظه ها، شنیدن نداره

توی آسمونی که کرکسا پرواز می کنن

دیگه هیچ شاپرکی، حس ِ پریدن نداره

دستای نجیب ِ باغچه، خیلی وقته خالیه

از تو گلدون، گلای کاغذی چیدن نداره




:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

تشنه ی خاطره انگیز ترین بارانم

تشنه ی اشک چو شبنم شده ام میدانی!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

گاهی باید

آدمای اطرافت رو کنار بذاری!

بعضیا رو برای یک ساعت

بعضیا رو برای همیشه!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

شاید هیچوقت قسمت نشه زیر این آسمون آبی، 

کنار رویاهات قدم بزنم...

اما همیشه یادت بمونه که: 

یه نفر برای رسیدن تو به رویاهات، 

تموم رویاهای خودش رو از یاد برد...!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

خواستم خودمو گول بزنم

همه خاطراتم رو انداختم یه گوشه ای و گفتم: "فراموش"

یه چیزی ته قلبم خندید و گفت: "یادمه"



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

تن پوش بغض هایم را 

با روبانی به رنگ درد

برای غربتت گشودم

و اشک های خجولم 

با رگباری از هق هق

برایت بارانی شد.



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

کلاغ پر!   نه، کلاغ پر را بگذاریم برای آخر

نگاهت پر...

خاطراتت پر...

صدایت پر...

کلاغ پر!  نه، کلاغ پر را بگذاریم برای آخر

جوانی ام پر

خاطراتم پر

حالا من مانده ام و کلاغ

که هیچوقت به خانه اش نرسید...



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

خواستن همیشه توانستن نیست

گاهی فقط داغ بزرگی ست 

که تا ابد بر "دل" باقی می ماند.


نويسنده : غریبه


 

دلمان کوچک است 

ولی آنقدر جا دارد

که برای هر عزیزی که دوستش داریم

نیمکتی بگذاریم برای همیشه...!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

درد ها فراموش می شوند 

ولی همدردها هرگز!



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

نگاه ساکت باران 

به روی صورتم دزدانه می لغزد

ولی باران نمی داند

که من دریایی از دردم

به ظاهر گر چه می خندم

ولی اندر سکوتی تلخ می گریم.



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه


 

خیلی سخته که کسی رو نداشته باشی

تا بتونی حرفای دلتو بهش بگی و آروم بشی

خیلی سخته که ببینی دیگران خوش هستن و تو...

خیلی سخته که حس کنی فقط خودت تنهایی

خیلی سخته که بخوای با یه کسی دوست بشی 

ولی بفهمی که اون با یه نفر دیگه دوسته.



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه



باران باشد...

تو باشی...

یک خیابان بی انتها...

به دنیا می گویم

خداحافظ...!

 



:: موضوعات مرتبط: نوشته های بارونی، ،
نويسنده : غریبه